داستانی از حضرت علی (ع)
بندگی خدا
روزی علی (ع) بر سر راهش به کوفه به شهر انبار رسید. این شهر در گذشته جزو سرزمین ایران بوده است. وقتی که خبر ورود علی (ع) به ایرانیان رسید، عده ای از کدخداها، دهدارها و بزرگان به استقبال خلیفه آمدند. آنان به گمان خودشان، علی (ع) را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند. وقتی به آن حضرت رسیدند، در جلوی مرکب امام شروع به دویدن کردند. علی (ع) خطاب به آنان فرمود: « چرا این کار را می کنید؟»
آنها گفتند:« ما به بزرگان و امرای خود این گونه احترام می گذاریم.»
آن گاه امام فرمود: « نه. این کار را نکنید! این کار شما را پست و ذلیل می کند، شما را خوار می کند. چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه شما هستم، خوار و ذلیل می کنید؟ من هم مانند یکی از شما هستم. تازه با این کارتان ممکن است یک وقت خدای ناکرده، غروری در من پیدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما بدانم»
مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص 24