هیئت فرهنگی مذهبی انصار المهدی (عج) فولادشهر

.......به امید ظهور امام زمان (عج) که صد البته بسیار نزدیک است......

هیئت فرهنگی مذهبی انصار المهدی (عج) فولادشهر

.......به امید ظهور امام زمان (عج) که صد البته بسیار نزدیک است......

هیئت فرهنگی مذهبی انصار المهدی (عج) فولادشهر
بسم الله الرحمن الرحیم
از آن جایی که اهمیت و تاثیر فضای مجازی بر کسی پوشیده نیست لذا "هیئت انصار المهدی (عج) فولادشهر" نیز بر آن شده تا با ایجاد راه های ارتباطی سبب نشر هر چه بهتر سیره اهل بیت (س) شود. لذا از عزیزانی که تمایل به دریافت تولیدات "هیئت انصارالمهدی(عج)" تقاضا میشود پس از بروز رسانی نرم افزار تلگرام خود عبارت:

https://telegram.me/ansaralmahdii_blog_ir

را جست و جو نموده و ما را همراهی نمایند.
التماس دعا

يكشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا کربلا)

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) را در سخنان آن حضرت، در آغاز حرکت از مدینه و موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حوادثی که در منزلگاه‌های میان راه روی داده است، می‌توان یافت.
در این مجموعه سعی شده است ضمن آگاهی از نام منزلگاه‌ها و مسیر تقریبی حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه تا کربلا، با اهداف و دیدگاه‌های آن حضرت آشنا شده و مختصری از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر بیان شود.

مدینه زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

 

حاکم وقت مدینه (ولید بن عتبه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (علیه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «...یزید مردی است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌کند».
وقتی که مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت درخواست کرد امام (علیه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، او را بکشید». و امت او چنین دیدند و عمل نکردند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است.
امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد. امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌کند: و جز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسو مکه زمان: از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
امام (علیه السلام) در سوم شعبان به مکه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید. مردم مکه و زائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند، به دیدار حضرت شرفیاب می‌شدند.
امام (علیه السلام) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.
امام (علیه السلام) طی نامه‌هایی به مردم بصره و کوفه، سزاوارترین مردم برای خلاقت و امام را اهل بیت (ع) معرفی کرد و...
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا ـ که تصمیم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبدیل کرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد. قسمتی از آخرین سخنرانی‌های حضرت در مکه: ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم... هر کس می‌خواهد در راه ما جانبازی کند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حرکت با ما باشد ل خدا) و پدرم علی (علیه السلام) رفتار نمایم. صفاح زمان: چهارشبه 9 ذی الحجه 60 هجری
قبل از رسیدن به این منزلگاه، در محلی به نام «تنعیم» امام (علیه السلام) دستور داد اموال کاروان حامل پارچه‌های یمانی که با پول بیت المال تهیه و توسط حاکم یمن برای یزید ارسال می‌شد را با ولایتی که داشت ضبط کنند. این خود نشانه قیام در مقابل خلافت غاصبانه بنی امیه بود.
امام (ع) در پاسخ به مخالفین حرکت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب نمایم».
فرزدق شاعر که عازم مکه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود؛ گفت: «دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی امیه است.» سخن امام حسین (علیه السلام) خطاب به فرزدق در این منزلگاه: اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم. اگر پیش آمدها بر وفق مراد نبود آن کس که نیتش حق و تقوا بر دلش حکومت می‌کند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد کرد ذات عرق زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در این منزلگاه به «بشر بن غالب» رسیده و از اوضاع و احوال کوفه پرسیدند؛ وی گفت: «شمشیرها خدمت بنی امیه و دلها با توست.» حضرت او را تصدیق کرد.
عبدالله بن جعفر، همسر زینب (سلام الله علیها) امان نامه‌ای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» که آن ایام در مکه به سر می‌برد، گرفت و برای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود: «من تو را از ایجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاکت تو می‌ترسم! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی». حضرت در جواب چنین فرمود: «کسی که به سوی خدا دعوت کند و عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمی‌شود... اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو کرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد».
>عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در کنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش کرد و خود به سوی مکه بازگشت. قسمتی از نامه حضرت به «عمروبن سعید» که در این منزلگاه نوشت: بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد. . حاجر زمان: سه‌شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
< حضرت نامه‌ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند... هنگامی که فرستاده من (قیس) بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشید، من همین روزها به شما می‌رسم.»
«قیس» را در میان راه دستگیر کردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (علیه السلام) نامه نوشته‌اند را افشا کند و یا در برابر مردم به حسین (علیه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (علیه السلام) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یاران او را نفرین کرد و خبر از حرکت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت حسین (علیه السلام) را اجابت کنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید. از سخنان امام حسین (علیه السلام) در بین راه مکه تا کربلا: من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم. خُزَیمیّه زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری.
حضرت و همراهان یک روز و یک شب در این منزلگاه توقف کردند. زینب کبری (سلام الله علیها) هنگام صبح خدمت آن حضرت آمد و عرضه داشت: ای برادر! در نیمه‌های شب از خیمه‌ها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را می‌خواند:
اَلا یا عُیًنْ فَاحًتَفٍلی بِجْهًد
فَمُنً یُبًکی عُلَی الشُِهُدُاءِ بُعًدی
عُلی قَوًم تَقُودْهْمْ الْمُنایا
بِمٍقْدار اٍلی اٍنْجُازِ وُعًد
(هان ای دیده بسی گریه کن، کیست بعد از من بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده که با خدای خویش کرده‌اند بجای آرند). آنگاه حضرت، خواهرش زینب (سلام الله علیها) را دلداری داده و دعوت به صبر کرد.
عده‌ای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (علیه السلام) را در این منزلگاه گفته‌اند. امام حسین (علیه السلام) خطاب به زینب کبری (سلام الله علیها) در این منزلگاه می‌فرماید: خواهرم! آن زرُود زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
«زهیر بن قین» که دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به کوفه باز می‌گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یک محل با حسین (علیه السلام) بود.ولیکن در این منزلگاه به ناچار فرود آمد. در حالی که زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود، حضرت از طریق نماینده‌ای، زهیر را به خیمه‌اش دعوت کرد، اما او بی‌اعتنایی کرد. همسرش به او گفت:«سبحان الله پسر رسول خدا ترا می‌خواند و تو او را اجابت نمی‌کنی!» ، «زهیر» با اکراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره‌اش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین ملحق خواهم شد، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند، با ما بیاید و هر کس با ما نیست با او وداع می‌کنم». لذا همسرش نیز او را رها نکرده و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه کاروان حسینی بود. امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت زهیر فرمود: ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوک (از قوم بنی اسرائیل) لعنت نماید. چه اراده و مشیت خ ثعْلبیّه زمان: سه‌شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند.
پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشک به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه کردند.
فرزندان مسلم پس از سؤال حضرت که فرموده بود: نظر شما چیست (اکنون چه خواهید کرد)؟ گفتند: « به خدا سوگند که ما باز نمی‌گردیم، مگر آنکه انتقام او (پدر) را بگیریم یا ما نیز به شهادت برسیم».
نوشته‌اند: حسین (علیه السلام) با یارانش اتمام حجت کرد. اما گروهی که به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند. سخن امام حسین(علیه السلام) با مردی از اهل کوفه دراین منزلگاه: به خدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می‌کردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را به تو نشان می‌دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند... ا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد. زُباله زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
حضرت (علیه السلام) خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان کوفه ما را بی یار و یاور گذاشته‌اند. هر کس از شما بخواهد، می‌تواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشته‌اند: گروهی دیگر از همراهان بی وفای امام (علیه السلام) در این منزلگاه از گرد حضرت پراکنده شدند.
امام حسین (علیه السلام) عبدالله بن بقطر را به سوی مسلم فرستاده بود که در میان راه دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد بردند. او در بالای قصر دارالاماره، در مقابل مردم خود را نماینده امام حسین(علیه السلام) معرفی و بر یاری او تاکید نمود و آنها را بر یزید ملعون شوراند. به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر انداخته و به شهادت رساندند. امام حسین(علیه السلام) در جواب مردی که از آیه «یوم ندعوا کل اناس بامامهم» پرسیده بود، فرمود: پیشوایی مردم را به راه راست هدایت کرد و گروهی اجابت کردند، و پیشوایی مردم را به گمراهی دعوت کرد و گروهی اجابت کردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود. بَطْن العقبه زمان: جمعه 25 ذی‌الحجه 60 هجری
پیرمردی به حضرت گفت: « به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت. اگر آنها که ترا دعوت کردند، بار جنگ را هم به دوش می‌گرفتند و امور را برایتان مهیا می‌کردند و سپس بر آنها وارد می‌شدید، یک حرفی بود. اما با وضعیت پیش آمده ادامه راه را به صلاح تو نمی‌دانم». حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است که دیده‌ای، ولی کسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».
امام (ع) خطاب به یارانش می‌فرماید: «نمی‌بینم خود را جز اینکه کشته خواهم شد». یاران علت را که پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم سگانی به من یورش برده و در میان آنها سگی از همه درنده‌تر است و مرا قطعه قطعه می‌کنند». از سخنان امام حسین (علیه السلام) در این منزلگاه: بنی امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین کنند، خدا بر آنان کسانی را مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت. شَراف (وذُوحُسم) زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند و امام (ع) با سرعت و قبل ازدشمن در منزل «ذوحسم» مستقر شد. آن گاه امام (ع) فرمان داد تا لشکر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب کنند.
لشکر امام حسین (علیه السلام) و لشکر دشمن (به فرماندهی حُر) نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (علیه السلام) سپاه حر را چنین خطاب فرمود: «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حکومت بر شما هستیم از مدعیانی که براساس عدالت رفتار نمی‌کنند و در حق شما ستم روا می‌دارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آنکه دعوتم کردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، باز گردم». تا حضرت (علیه السلام) خواست برگردد، حر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می‌خواهی؟ حر گفت: مامورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگر نمی‌پذیری، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدینه. از سخنان حضرت در این منزلگاه: مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌شود. در این حال، سزاوار است که مومن، لقای پروردگار را طلب نماید. بیضه زمان: یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
لشکر امام حسین (علیه السلام) و سپاه حر که به موازات و نزدیک همدیگر حرکت می‌کردند، در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشکریان حر را مخاطب قرارداده، چنین فرمود: «بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند... شما به من نامه‌ها نوشتید و گفتید که با من بیعت کرده‌اید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه‌ای کرده‌اید که من فرزند دخت پیامبر (سلام الله علیها) و اسوه‌ای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشکنید، سوگند به جانم! که از شما هم بعید نیست، چرا که با پدرم «علی» و برادرم «حسن» و پسرعمویم «مسلم» پیمان شکنی کردید. بدانید اگر چنین کنید سعادت خوتان را از دست داده‌اید». از سخنان حضرت در این منزلگاه: ای مردم! رسول خدا فرمود: «هر کس سلطان ستمگر، پیمان شکن، حلال کننده حرام‌ها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است. عُذیب الهجانات زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنین توصیف کردند: «به اشراف کوفه رشوه‌هایی گزاف داده‌اند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می‌ورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می‌شود».
امام (ع) از آنها درباره فرستاده‌اش «قیس بن مسهر» پرسید، گفتند: «وی را پس از دستگیری بالای قصر دارالاماره برده تا شما و پدرتان را لعنت کند، اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد، و آمدنتان را خبر داد. از این رو ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداخته و به شهادت رساندند». در این هنگام اشک از چشمان حضرت سرازیر گشت و این آیه شریفه را تلاوت نمود: « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و ما بدلوا تبدیلا» (از میان مومنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده و به عهد خویش وفا کردند «به شهادت رسیدند» و برخی دیگر در انتظار شهادت‌اند...) امام حسین (علیه السلام) هنگام شنیدن خبر شهادت «قیس» در این منزلگاه چنین دعا فرمود: خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود جایگاه والایی قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما. قصر بنی مقاتل زمان: چهارشنبه اول محرم الحرام 61 هجری
گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می‌آیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی‌دهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. امام (ع) همان‌گونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) را تکرار می‌کرد. «علی اکبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می‌آید.» علی اکبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا که ما برحقیم» علی اکبر گفت: «پس ما را باکی از مرگ نیست». امام فرمود: «خدا تو را جزای خیر دهد». امام حسین (علیه السلام) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود: پس اگر ما را یاری نمی‌کنی خدای را بپرهیز از اینکه جزو کسانی باشی که با ما می‌جنگند. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به رو در آتش می‌افکند. نینوا (وکربلا) زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
«نینوا» جایی است که حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی‌آب و علف و بی‌دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند.
حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع کرده، نظری برآنها افکند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان».
عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. امام حسین(علیه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود: رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند). کربلا زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد با لشکری چهارهزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته‌اند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار (داوطلب جنگ با امام حسین(علیه السلام)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(علیه السلام) تشویق می‌نمود و دیگری او را برحذر می‌داشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (علیه السلام) به کربلا آمد.
عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده‌اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!» سخن امام حسین (علیه السلام) هنگام ورود به کربلا: مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندک می‌شوند. کربلا زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری
«عبیدالله بن زیاد» در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می‌خواستید، یافتید! و یزید را می‌شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می‌کند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده حرکت سازند.
«شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن رکاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (علیه السلام) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند. امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» که سفارش به بیعت با یزید می‌کرد، فرمود: نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار می‌کنم. کربلا زمان: یکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری
نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمربن سعد می‌پیوندند. نوشته‌اند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.
عبیدالله عده‌ای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین (علیه السلام) از کوفه خارج می‌شوند، جلوگیری کنند.
چون گروهی از مردم می‌دانستند که جنگ با امام حسین(علیه السلام) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می‌کردند. نوشته‌اند: فرمانده‌ای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود چون به کربلا می‌رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می‌کردند. از سخنان امام حسین (علیه السلام) با سپاه دشمن: هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامن‌های پاکی که ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند. کربلا زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری
عمربن سعد، نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده‌ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می‌گیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد ـ که در آن نزدیکی‌ها زندگی می‌کردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر بپاخواستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمربن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(علیه السلام) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله» نامه امام حسین (علیه السلام) از کربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم: مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. کربلا زمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری
تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(علیه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.
عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(علیه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره‌ای آب به امام (ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: حسین!... به خدا سوگند که قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت. امام حسین (علیه السلام) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. کربلا زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد، امام (علیه السلام) برادرش عباس را به همراه عده‌ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک‌ها را پر از آب کردند و به خیمه‌ها برگشتند.
ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد: حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌کنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من برحال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناکم». حضرت فرمود: « تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد... گمان می‌کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».
عبیدالله طی نامه‌ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می‌گوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد. سخن امام حسین(علیه السلام) با یارانش: ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می‌رساند. کربلا زمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می‌گوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً ‌گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته ‌باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسین (علیه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می‌گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می‌پیوندند. سخن امام (ع) خطاب به دشمن: وای بر شما! چه زیانی می‌برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می‌خوانم. اما شما از همه فرامین من سرباز می‌زنید و سخن مرا گوش نمی‌دهید، چرا که شکم‌های شما از مال حرام پرشده و بردلهای شما شقاوت نهاده شده است. کربلا زمان: دهم محرم الحرام 61 هجری
امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:«...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید».
حضرت (ع) «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه‌ها نزدیک می‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: «دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم». عمربن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمربن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(علیه السلام) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد». در حمله اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می‌رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
امام حسین (علیه السلام) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می‌کرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرارگرفت و جنگ نمایانی کرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که یکصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد. 
منابع :
مقتل (مقرم) ترجمه عزیزالله عطاردی.
خلاصه تاریخ اسلام (رسولی محلاتی)، تلخیص چنارانی. 
زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام)، (عمادزاده).
سخنان حسین بن علی (علیه السلام) از مدینه تا شهادت، (محمدصادق نجمی)
قصه کربلا، (علی نظری منفرد).
وقعه الطف لابی مخنف (تحقیق: محمدهادی الیوسفی).
الحسین فی طریقه الی الشهاده (السید علی الهاشمی).

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی